Tuesday, June 05, 2007

يــــك امشبــــى كه در آغوش مـــــاه تابانم *** ز هر چه در دو جهان است، روى گردانم
بگيـــــر دامن خورشيد را دمــــــى، اى صبح *** كــــه مــه نهاده سر خويش را به دامانم
هــــزار ساغـــــر آب حيــــات خــــوردم از آن *** لبـــــان و همچـــو سكندر هنوز عطشانم
خـــــداى را كـه چه سرّى نهفته اندر عشق *** كــــه يــــار در بر من خفته، من پريشانم؟
نـــــدانــم از شب وصل است يا ز صبح فراق *** كـــه همچــو مرغ سحرگاه، من غزلخوانم؟
هــــــزار سال، اگـــر بگذرد از اين شب وصل *** ز داستــــان لــــطيفش، هـــــــزار دستانم
مخوان حديث شب وصل خويش را، "هندى" *** كـــــه بيمنـــــاك ز چشــــمِ بــــدِ حسودانم

Thursday, November 09, 2006

سلام بر سروران گرامي
امروز براي چندمين بار به مطلبي از آيت الله بهجت برخورد نمودم كه توصيه هايي را براي كساني كه طالب حركت روحاني در مسير رب العالمين مي باشند ، نموده اند.امروز ولي براي اولين بار با دقت اين مطلب را مطالعه نمودم،از دوستان عزيز هم خواهش ميكنم اين توصيه ها را به گوش جان شنيده و بارها مطالعه نمايند،
ان شاءالله كه راهگشا خواهد بود
‎يازده دستور العمل ازآيه الله بهجت‎

دستورالعمل اول
بسمه‌تعالي
الحمدلله رب‌العالمين، و‌الصلاة علي سيد الأنبياء و المرسلين، و علي آله ‏سادة الأوصياء الطاهرين و علي جميع العترة المعصومين، واللعن الدائم علي ‏أعدائهم أجمعين
جماعتي از اين جانب، طلب موعظه و نصيحت مي‌كنند؛ اگر مقصودشان اين ‏است كه بگوييم و بشنوند و بار ديگر در وقت ديگر، بگوييم و بشنوند، حقير ‏عاجزم و بر اهل اطلاع پوشيده نيست
و اگر بگويند كلمه‌اي مي‌خواهيم كه امّ الكلمات باشد و كافي براي سعادت ‏مطلقه دارين باشد، خداي تعالي قادر است كه از بيان حقير، آن را كشف ‏فرمايد و به شما برساند
پس عرض مي‌كنم كه غرض از خلق، عبوديت است (و ما خلقت الجن و ‏الانس إلا ليعبدون. سوره ذاريات/?? ) و حقيقت عبوديت؛ ترك معصيت است ‏در اعتقاد كه عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترك معصيت، حاصل نمي‌شود به طوري‌كه ملكه شخص بشود، مگر با دوام ‏مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مكان و در ميان مردم و در خلوت « ولا ‏أقول سبحان الله و الحمدلله، لكنه ذكرالله عند حلاله و حرامه

‏ ما امام‌زمان عجل‌الله له الفرج را دوست مي‌داريم، چون امير نحل است؛ امور ‏ما مطلقاً به وسيله او به ما مي‌رسد؛ و او را پيغمبر صلوات‌الله عليه براي ما ‏امير قرار داده؛ و پيغمبر را دوست داريم، چون خدا او را واسطه بين ما و خود ‏قرار داده؛ و خدا را دوست داريم، براي اين‌كه منبع همه خيرات است و وجود ‏ممكنات، فيض اوست
پس اگر خود و كمال خود را خواهانيم، بايد دوست خدا باشيم؛ و اگر دوست ‏خداييم، بايد دوست وسائط فيوضات از نبيّ و وصيّ، باشيم؛ وگرنه يا دوست ‏خود نيستيم، يا دوست واهب العطايا نيستيم، يا دوست وسائط فيوضات ‏نيستيم
پس كيمياي سعادت، ياد خداست، و او محرّك عضلات به سوي موجبات ‏سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خيرات، به واسطه ‏وسائل مقرره خودش است. بايد اهتدا به هدايات آنها نماييم و رهروي به ‏رهبري آنها نماييم تا كامياب شويم
ديگر توضيح نخواهيد و آن‌كه عرض شد، ضبط نماييد و در قلب ثبت [كنيد]، ‏خودش توضيح خود را مي‌دهد
اگر بگوييد چرا خودت عامل نيستي؟! مي‌گويم: «اگر بنا بود كه بايد بگوييم ما ‏عامليم به هرچه عالميم، شايد حاضر به اين حضور و بيان نمي‌شديم»؛ لكن ‏دستور، بذل نعمت است، شايد به مقصود برساند؛ ما أخذالله علي‌العباد أن ‏يتعلّموا حتي أخذ علي العماء أن يعلّموا
مخفي نماند اگر ميسور شد براي كسي، نصيحت عملّيه بالاتر است از نصايح ‏قوليه كونوا دعاة إلي‌الله بغير أاسنتكم
وفقّنا الله و اياكم لما يرضيه و جنبنا جميعاً عن ما يسخطه و السلام عليكم و ‏رحمة‌الله و بركاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علي محمد و آله الطاهرين ‏واللعن علي أعدائهم أجمعين


دستور‌العمل دوم
بسمه تعالي
كوچك و بزرگ بايد بدانيم: راه يگانه براي سعادت دنيا و آخرت، بندگي خداي ‏بزرگ است؛ و بندگي، در ترك معصيت است در اعتقاديات و عمليات.
آنچه را كه دانستيم، عمل نماييم و آنچه را كه ندانستيم، توقف و احتياط ‏نماييم تا معلوم شود، هرگز پشيماني و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ ‏اين عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خداي بزرگ، اولي به توفيق و ياري ‏خواهد بود.
والسلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته، و الصلاة علي محمد و آله الطاهرين، ‏واللعن علي أعدائهم أجمعين


دستورالعمل سوم
بسمه تعالي
گفتم كه: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هيچ در خانه اگر كس است، يك حرف بس ‏است بارها گفته‌ام و بار دگر مي‌گويم: كسي كه بداند هر كه خدا را ياد كند، ‏خدا همنشين اوست، احتياج به هيچ وعظي ندارد، مي‌داند چه بايد بكند و ‏چه بايد نكند؛ مي‌داند كه آنچه را كه مي‌داند، بايد انجام دهد، و در آنچه كه ‏نمي‌داند، بايد احتياط كند
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
الاقل محمد تقي البهجة


دستور العمل چهارم
الأقل محمد تقي البهجة
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله وحده، و الصلاة علي سيد انبياء و علي آله الطيبين، و اللعن أعدائهم ‏اجمعين
جماعتي از مؤمنين و مؤمنات، طالب نصيحت هستند؛ بر اين مطالبه، ‏اشكالاتي وارد است، از آن جمله
‏نصيحت در جزييات است، و موعظه، اعمّ است از كليات و جزييات؛ ‏ناشناس‌ها و همديگر را
نصيحت نمي‌كنند
‏«من‌عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم»؛ «[من عمل بما علم] كفي ‏ما لم يعلم»؛ والذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا
‏آنچه مي‌دانيد، عمل كنيد؛ و در آنچه نمي‌دانيد؛ احتياط كنيد تا روشن ‏شود؛ و اگر روشن شد، بدانيد كه بعض معلومات را زير پا گذاشته‌ايد؛ طلب ‏موعظه از غير عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظي را شنيده‌ايد و ‏مي‌دانيد، عمل نكرديد، و گرنه روشن بوديد
‏همه مي‌دانند كه «رساله عمليه» را بايد بگيرند و بخوانند و بفهمند، و ‏تطبيق عمل بر آن نمايند، و حلال و حرام را با آن تشخيص بدهند؛ و همچنين ‏مدارك شرعيه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمي‌توانند بگويند
‏ما نمي‌دانيم چه بكنيم و چه نكنيم
‏?. كساني‌كه به آنها عقيده داريد، نظر به اعمال آنها نماييد، آنچه مي‌كنند از ‏روي اختيار، بكنيد، و آنچه نمي‌كنند از روي اختيار، نكنيد؛ و اين، از بهترين ‏راه‌هاي وصول به مقاصد عاليه است؛ «كونوا دعاة إلي الله بغير ألسنتكم»؛
مواعظ عمليه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قوليه است
‏از واضحات است كه خواندن قرآن در هر روز، و ادعيه مناسبه اوقات و ‏امكنه، در تعقيبات وغيرآنها؛ و كثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و ‏زيارت علما و صلحاء و همنشيني با آنها، از مرضيات خدا و رسول ص است و ‏بايد روز به روز، مراقب زيادتي بصيرت و انس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد
‏و بر عكس، كثرت مجالست با اهل غفلت، مزيد قساوت و تاريكي قلب و ‏استيحاش از عبادت و زيارات است؛ از اين جهت است كه احوال حسنه ‏حاصله از عبادات و زيارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ايمان، به ‏سوء حال و نقصان، مبدل مي‌شوند؛ پس، مجالست با ضعيف الايمان- در غير ‏اضطرار و براي غير هدايت آنها- سبب مي‌شود كه ملكات حسنه خود را از ‏دست بدهد، بلكه اخلاق فاسده آنها را ياد بگيرد
‏ جالسوا من يذكركم الله رؤيته، و يزيد في علمكم منطقه، و يرغبكم في ‏الاخرة عمله
‏از واضحات است كه ترك معصيت در اعتقاد و عمل، بي‌نياز مي‌كند از غير ‏آن؛ يعني غير، محتاج است به آن، و او محتاج غير نيست، بلكه مولد حسنات ‏و دافع سيئات است
‏و ما خلقت الجن و الانس إلا ليعبدون
‏ عبوديت ترك معصيت در عقيده و عمل
‏ بعضي گمان مي‌كنند كه ما از ترك معصيت عبور كرده‌ايم!! غافلند از ‏اين‌كه معصيت، اختصاص به كبائر معروفه ندارد، بلكه اصرار بر صغائر هم، كبيره ‏است؛ مثلاً نگاه تند به مطيع، براي تخويف، إيذاءِ محرم است؛ و تبسم به ‏عاصي، براي تشويق، اعانت بر معصيت است
‏ محاسن اخلاق شرعيه و مفاسد اخلاق شرعيه، در كتب و رسائل ‏عمليه، متبين شده‌اند. دوري از علما و صلحا، سبب مي‌شود كه سارقين ‏دين، فرصت را غنيمت بشمارند و ايمان و اهلش را بخرند به ثمن‌هاي بَخس و ‏غير مبارك، همه اينها مجرب و ديده شده است
‏ از خدا مي‌خواهيم كه عيدي ما را در اعياد شريفه اسلام و ايمان، ‏موفقيت به
‏«عزم راسخ ثابت دائم بر ترك معصيت» قرار بدهد كه مفتاح سعادت دنيويه و ‏اخرويه است، تا اين‌كه ملكه بشود ترك معصيت؛ و معصيت براي صاحب ملكه، ‏به منزله زهر خوردن براي تشنه است، يا ميته خوردن براي گرسنه است
البته اگر اين راه تا آخر، مشكل بود و به سهولت و رغبت، منتهي نمي‌شد، ‏مورد تكليف و ترغيب و تشويق از خالق قادر مهربان نمي‌شد
‏ و ما توفيقي إلا بالله، عليه توكلت، و إليه انيب
و الحمدلله أولاً و آخراً، و الصلاة علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي
أعدائهم أجمعين»
‏‏

دستورالعمل پنجم
بسمه تعالي
كسي كه به خالق و مخلوق، متيقن و معتقد باشد، و با انبياء و اوصياء ‏صلوات‌الله عليهم، جميعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادي و عملي به ‏آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حركت و سكون نمايد، و در عبادات، ‏‏«قلب» را از غير خدا، خالي نمايد، و فارق‌القلب، نماز را كه همه چيز تابع آن ‏است انجام دهد، و با مشكوك‌ها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و ‏هر كه را امام، مخالف خود مي‌داند با او مخالف باشد، و هر كه را موافق ‏مي‌داند با او موافق، [و] لعن نمايد ملعون او را، و ترحم نمايد بر مرحوم او و لو ‏علي سبيل الاجمالي؛ هيچ كمالي را فاقد نخواهد بود و هيچ وِزر و بالي را ‏واجد نخواهد بود
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
العبد محمد تقي البهجة

دستورالعمل ششم
العبد محمد تقي البهجة
بسمه تعالي
هيچ ذكري، بالاتر از «ذكر عملي» نيست؛ هيچ ذكر عملي، بالاتر از ترك ‏معصيت در اعتقاديات و عمليات نيست
و ظاهر اين است كه ترك معصيت به قول مطلق، بدون «مراقبه دائميه»، ‏صورت نمي‌گيرد.
والله الموفق
العبد محمد تقي البهجة


دستورالعمل هفتم
بسمه تعالي
من كلام علي عليه‌السلام
‏«إعلم أن كل شيء من عملك تبع لصلاتك: بدان كه هر چيزي از عمل تو تابع ‏نماز توست »؛ عليكم بالمحافظة علي الصلوات الخمس في اوائل أوقاتها و ‏بالإقبال بالكل إليه تعالي فيها، لا تفوتكم السعادة إن شاء الله تعالي: بر شما ‏باد به محافظت بر نمازهاي پنج‌گانه در اولين وقت‌هاي آنها؛ و بر شما باد به ‏روي نمودن و توجّه با تمام وجود بسوي خداي تعالي؛ {‌در اين صورت} سعادت ‏را از دست نخواهيد داد إن شاء الله تعالي
وفقنا الله و اياكم لمراضيه و جنبنا سخطه بمحمد و آله الطاهرين صلوات ‏عليهم أجمعين

دستورالعمل هشتم
بسمه تعالي
جماعتي هستند كه وعظ و خطابه و سخنراني را كه مقدمه عمليات مناسبه ‏مي‌باشند، با آنها معامله ذي‌المقدمه مي‌كنند، كأنه دستور اين است كه ‏‏«بگويند و بشنوند، براي اين‌كه بگويند و بشنوند!» و اين اشتباه است
تعليم و تعلم، براي عمل، مناسب است و استقلال ندارند. براي تفهيم اين ‏مطلب و ترغيب به آن فرموده‌اند: «كونوا دعاة إلي‌الله بغير ألسنتكم» با عمل ‏بگوييد و از عمل ياد بگيريد و عملاً شنوايي داشته باشيد
بعضي مي‌خواهند معلم را تعليم نمايند، حتي كيفيت تعليم را از متعلمين ياد ‏بگيرند
بعضي «‌التماس دعا‌» دارند، مي‌گوييم «‌براي چه؟» درد را بيان مي‌كنند، دوا ‏را معرفي مي‌كنيم، به جاي تشكر و به كار انداختن، باز مي‌گويند: دعا ‏كنيد
دور است آنچه مي‌گوييم و آنچه مي‌خواهند؛ شرطيت دعا را با نفسيت آن ‏مخلوط مي‌كنند. ما از عهده تكليف، خارج نمي‌شويم، بلكه بايد از عمل، نتيجه ‏بگيريم و محال است عمل، بي‌نتيجه باشد و نتيجه، از غير عمل، حاصل شود؛ ‏اين طور نباشد
پي مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند
خدا كند قوال نباشيم، فعّال باشيم؛ [مبادا] حركت عمليه بدون علم بكنيم [و] ‏توقف با علم بكنيم.
آنچه مي‌دانيم بكنيم، در آنچه نمي‌دانيم، توقف و احتياط كنيم تا بدانيم؛ قطعاً ‏اين راه پشيماني ندارد
به همديگر نگاه نكنيم، بلكه نگاه به «‌دفتر شرع‌» نماييم و عمل و ترك را ‏مطابق با آن نماييم
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

دستورالعمل نهم
بسمه تعالي
آقاياني كه طالب مواعظ هستند، از ايشان سئوال مي‌شود: آيا به مواعظي ‏كه تا حال شنيده‌ايد، عمل كرده‌ايد، يا نه؟
آيا مي‌‌‌دانيد كه: «هر كه عمل كرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را ‏معلوم مي‌فرمايد؟»
آيا اگر عمل به معلومات - اختياراً ـ ننمايد، شايسته است توقع زيادتي ‏معلومات؟
آيا بايد دعوت به حق، از طريق لسان باشد؟ آيا نفرموده: «با اعمال خودتان، ‏دعوت به حق بنمايد؟»
آيا طريق تعليم را بايد ياد بدهيم، يا آنكه ياد بگيريم؟
آيا جواب اين سئوال‌ها از قرآن‌كريم
‏(‌والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا‌)، و از كلام معصوم: «من عمل بما علم، ‏ورثه الله علم ما لم يعلم‌» و «من عمل بما علم، كفي ما لم يعلم»، روشن ‏نمي‌شود؟
خداوند توفيق مرحمت فرمايد كه آنچه را مي‌دانيم، زير پا نگذاريم و در آنچه ‏نمي‌دانيم، توقف و احتياط نماييم تا معلوم شود
نباشيم از آنها كه گفته‌اند
پي مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند
وما توفيقي إلا بالله، عليه توكلت و إليه انيب
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
الاقل محمد تقي البهجة
مشهد مقدس

دستورالعمل دهم
بسمه تعالي
همه مي‌دانيم كه رضاي خداوند اجّل، با آنكه غني بالذات [است] و احتياج به ‏ايمان بندگان و لوازم ايمان آنها ندارد، در اين است كه
بندگان، هميشه در مقام تقرب به او باشند، پس مي‌دانيم كه براي حاجت ‏بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [خداوند] محبت به ياد او و ‏ادامه ياد او دارد
پس مي‌دانيم به درجه اشتغال به ياد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و ‏در طاعت و خدمت او، هر قدر كوشا باشيم به همان درجه، متقرب و منتفع به ‏قرب خواهيم بود؛ و فرق بين ما و سلمان سلام الله عليه، در درجه طاعت و ‏ياد او كه مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود
و آنچه مي‌دانيم كه اعمالي در دنيا محل ابتلاء ما خواهد شد، بايد بدانيم؛ كه ‏آنها هر كدام مورد رضاي خداست، ايضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب ‏است
پس بايد بدانيم كه هدف بايد اين باشد كه تمام عمر، صرف در ياد خدا و ‏طاعت او و عبادت، بايد باشد، تا به آخرين درجه قرب مستعد خودمان برسيم، ‏و گرنه بعد از آنكه ديديم بعضي، به مقامات عاليه رسيدند و ما بي جهت، ‏عقب مانديم، پشيمان خواهيم شد
وقفنا الله لترك الاشتغال بغير رضاه بمحمد و آله صلوات الله عليهم اجمعين.

الأقل محمد تقي بهجة
مشهد مقدس

دستورالعمل يازدهم
بسمه تعالي
الحمدلله وحده و الصلاة علي سيد الانبياء محمد و آله سادة الأوصياء الطاهرين ‏و اللعن الدائم علي اعدائهم من الأولين و الآخرين
و بعد، مخفي نيست بر اولي الألباب كه اساسنامه حركت در مخلوقات، ‏شناختن محرّك است كه حركت، احتياج به او دارد، و شناختن ما منه الحركه ‏و ما إليه الحركه و ما له الحركه، يعني بدايت و نهايت و غرض، كه آن به آن، ‏ممكنات، متحرك به سوي مقصد مي‌باشند
فرق بين عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت ‏منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا
پس، اگر محرك را شناختيم و از نظم متحركات، حسن تدبير و حكمت محرّك را ‏دانستيم، تمام توجه ما به اراده تكوينيه و تشريعيه اوست، خوشا به حال ‏شناسنده، اگر چه بالاترين شهيد باشد؛ و واي به حال ناشناس، اگر چه ‏فرعون زمان باشد
در عواقب اين حركات، جاهل مي‌گويد: «اي كاش خلق نمي‌شدم‌»، عالم ‏مي‌گويد: «كاش هفتاد مرتبه، حركت به مقصد نمايم و باز برگردم و حركت ‏نمايم و شهيد حق بشوم».
مبادا از زندگي خودمان، پشيمان شده برگرديم؛ صريحاً مي‌گويم: ـ مثلاًـ اگر ‏نصف عمر هر شخصي در ياد منعم حقيقي است و نصف ديگر در غفلت، نصف ‏زندگي، حيات او محسوب و نصف ديگر، ممات او محسوب است، با اختلاف ‏موت، در اضرار به خويش و عدم نفع
خداشناس، مطيع خدا مي‌شود و سر و كار با او دارد؛ و آنچه مي‌داند موافق ‏رضاي اوست، عمل مي‌نمايد؛ و در آنچه نمي‌داند، توقف مي‌‌نمايد تا بداند؛ و ‏آن به آن، استعلام مي‌نمايد و عمل مي‌نمايد، يا توقف مي‌‌نمايد؛ عملش، از ‏روي دليل؛ و توقفش، از روي عدم دليل
آيا ممكن است بدون اين‌كه با سلاح اطاعت خداي قادر باشيم، قافله ما به ‏سلامت از اين رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آيا ممكن است وجود ما از ‏خالق باشد و قوت ما از غير او باشد؟ پس قوت نافعه باقيه نيست، مگر براي ‏خداييان، و ضعفي نيست مگر براي غير آنها
حال اگر در اين مرحله، صاحب يقين شديم، بايد براي عملي نمودن اين صفات ‏و احوال، بدانيم كه اين حركت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّك ‏دواعي باطله است، كه اگر اعتنا به آنها نكنيم، كافي است در سعادت اتصال ‏به رضاي مبدأ اعلي
‏ أفضل زاد الراحل إليك عزم إرادة
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي ‏أعدائهم أجمعين
مشهد مقدس

http://www.mouood.com/modules.php?name=News&file=article&sid‎=752‎

Wednesday, November 08, 2006


كيفيت و چگونگى تولد حضرت زهرا س
دوران باردارى حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسيد
حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه براى زنان قريش پيام فرستاد تا بيايند و او را در امر وضع حمل كمك كرده و كارهاى مربوط به اين برهه كه مخصوص زنان است را برعهده گيرند. اما زنان قريش پاسخ
دادند كه ما نخواهيم آمد، چرا كه سخن ما را نشنيده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه عليه و آله يتيم
ابوطالب، پيمان زناشوئى بستى. خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت، اما در يكى از
همين روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرميده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده
نمود كه بر او وارد شدند. خديجه كه از ديدن آنان در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما يكى از
زنان او را آرام نمود و گفت: اى خديجه! اندوهگين و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سويت
آمده‏ايم و خواهران تو هستيم، من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه همسر فرعون است و آن يكى مريم
دختر عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است. در اين هنگام چهار زن در چهار سوى خديجه
سلام‏اللَّه‏عليه قرار گرفتند و حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه حمل خود را بر زمين نهاد و نورى از او ساطع
گرديد كه شرق و غرب عالم پرتوافكن شد. نورى كه به خانه‏هاى مكه راه يافت و همه را در حيرت فرو
برد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقى مملو از آب كوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانويى
كه در پيش روى خديجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه كه از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد. با يكى تن مولود را پوشاند، و ديگرى را مقنعه‏ى او قرار داد آنگاه دست خود
را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنين فرمود: اشهد ان لا اله
اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سيدالانبياء و ان بعلى سيدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط. آنگاه يكايك بانوان
را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان
بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه تا آن
زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند. بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مباركى و
طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و
آرزو پستان در دهان او گذارد
هنگامى كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به دنيا آمد، فرشته وحى بر وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه
عليه و آله و سلم نازل گشت و از جانب پروردگار مهربان بر وى پيام آورد كه «اللَّه يقرؤك السلام و
يقرى مولودك السلام.» خداوند تبارك و تعالى بر تو و فرزند نورسيده‏ات درود مى‏فرستد. رسول خدا صلى
اللَّه عليه و آله و سلم با شنيدن خبر تولد فاطمه عليهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجده‏ى شكر گذارد؛ و
خداى عزوجل را بر عطاى اين نعمت مبارك و ميمون سپاس گفت. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم
بسيار شادمان و خرسند بود. زيرا كه پيش از اين خداوند در سوره‏ى كوثر بشارت آمدن او را به وى داده
بود. و نيز از فرشته‏ى وحى شنيده بود كه: أنها نسلة الطاهرة الميمونة و ان اللَّه تبارك و تعالى سيجعل
نسلك منها و سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاءه فى ارضه بعد انقضاء وحيه

Thursday, October 12, 2006


خلقت حضرت زهرا
حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه و اهل‏بيت علت آفرينش هستى

رسول خدا فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از روح خود در
او بدميد، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع
مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا قبل از آفريدن من، كسى را از خاك خلق كرده‏اى؟ خطاب
آمد: نه، نيافريده‏ام. عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مى‏بينم
چه كسانى هستند؟خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى‏آفريدم، نامهاى
آنان را از اسامى خود مشتق كرده‏ام (و من خود آنان را نامگذارى كرده‏ام)، اگر اين پنج تن نبودند، نه
بهشت و دوزخ را مى‏آفريدم و نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمين را خلق مى‏كردم و نه فرشتگان
و انس و جن را. منم محمود و اين محمد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به
مقدار ذره‏ى بسيار كوچكى كينه و دشمنى هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ
مى‏افكنم... يا آدم، اين پنج تن، برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هركس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنان دارد
يا آدم، هر وقت از من حاجتى مى‏خواهى، به آنان توسل كن. ابوهريره مى‏گويد، پيامبر اكرم در ادامه‏ى سخن فرمود: ما پنج تن كشتى نجاتيم، هركس با ما باشد، نجات يابد، و هركس كه از ما روگردان شود
هلاك گردد. پس هركس حاجتى از خدا مى‏خواهد پس به وسيله‏ى ما اهل‏بيت از حضرت
حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد». حقيقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند: يا أحمَدُ! لَو لاكَ
لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. (1) اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمين نمى‏آفريدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفريدم و اگر فاطمه نبود شما را نمى‏آفريدم
يعنى شمايان رمز خلقتيد. و فاطمه حوريّه‏اى بود كه چند صباحى لباس آدميان در بر نمود
بنام خدا و با سلام به دوستان عزيز
ماه رمضان را ماه ضيافت الهي مي خوانند و ماه " علي " اعلي . ما نيز چنان كه شيفته علي " ع " هستيم
بايد شيعه زهراي اطهر نيز باشيم . بر آنم كه به مدد اله و نظر حضرت حيدر مطالبي به صورت
پيوسته در وصف حضرت صديقه كبري در اينجا آورده شود ، باشد كه در صحنه محشر دستگيرمان شود

سير خلقت نورانى حضرت زهرا
در حديثى از امام صادق- عليه‏السلام- آمده است كه: «جز خدا هيچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفريد و براى هر يك از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حميد» است و اين اسم در محمد- صلى اللَّه عليه و آله- ظهور يافت. خدا «اعلى» است كه در اميرالمؤمنين على- عليه‏السلام- ظهور يافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد كه نام حسن و حسين- عليهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه اشتقاق پيدا كرد پس وقتى كه آن انوار را آفريد، اينها را در ميثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور آفريد پس وقتى كه فرشتگان به اين انوار نظر كردند، امر و شأن اينها را بزرگ شمردند و تسبيح را (از آنها) فراگرفتند و اين مطابق با گفته‏ى فرشتگان است كه در قرآن آمده است: به حقيقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبير عالم) صف كشيده‏ايم. و به راستى ما تسبيح كننده‏ايم، و آن هنگام كه آدم- عليه‏السلام- را آفريد آدم به سوى اين انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض كرد: اى صاحب اختيار من! آنان كيستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزيدگان من و خواص من هستند، اينها را از نور عظمت و بزرگى‏ام آفريده‏ام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اينها برگرفتم، پس عرض كرد: اى پروردگارم! به حقى كه تو بر اينها دارى اسمهاى اينها را به من بياموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! اين اسمها نزد تو امانت باشد (كه) سرّ و رازى از راز من است. غير تو نبايد بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض كرد: پروردگارم قبول كردم. خداوند پس از گرفتن اين پيمان، اسمهاى آنها را به آدم- عليه‏السلام- تعليم داد. و به فرشتگان عرضه كرد، هيچ كدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال كه فرمود: مرا از نامهاى اينها خبر دهيد اگر راست مى‏گوييد، عرض كردند: منزهى تو! براى ما علمى نيست جز آنچه به ما آموخته‏اى. همانا تو عالم و داراى حكمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى كه اينها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند كه اين مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضيلت و برترى يافته است. سپس امر به سجده‏ى آدم- عليه‏السلام- شدند؛ زيرا كه سجده‏ى ملائكه، فضيلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون كه سجده ملائكه، سزاوار آدم بود
تفسير فرات، ص 11، ط نجف

Friday, September 29, 2006

بنام حق و با مدد از مولاي هر دو جهان
مناسب است بعد از تاخيري طولاني پيشكشي اولين روز جمعه ماه ضيافت الله دعاي روز جمعه باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
اَلْحَمْدُ للهِِ الاَْوَّلِ قَبْلَ الاِْنْشاءِ وَالاِْحْياءِ وَالاْخِرِ بَعْدَ فَناءِ الاَْشْياءِ الْعَليمِ الَّذى لا يَنْسى مَنْ ذَكَرَهُ وَلا يَنْقُصُ مَنْ شَكَرَهُ وَلا يَخيبُ مَنْ دَعاهُ وَلا يَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَجاهُ اَللّـهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَاُشْهِدُ جَميعَ مَلائِكَتِكَ وَسُكّانَ سَمواتِكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَمَنْ بَعَثْتَ مِنْ اَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَاَنْشَأْتَ مِنْ اَصْنافِ خَلْقِكَ اَنّي اَشْهَدُ اَنَّكَ اَنْتَ اللهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ وَلا عَديلَ وَلا خُلْفَ لِقَوْلِكَ وَلا تَبْديلَ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ اَدّى ما حَمَّلْتَهُ اِلَى العِبادِ وَجاهَدَ فِي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ حَقَّ الْجِهادِ وَاَنَّهُ بَشَّرَ بِما هُوَ حَقٌّ مِنَ الثَّوابِ وَاَنْذَرَ بِما هُوَ صِدْقٌ مِنَ الْعِقابِ اَللّـهُمَّ ثَبِّتْني عَلى دينِكَ ما اَحْيَيْتَني وَلا تُزِغْ قَلْبي بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَني وَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَعَلى آلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْني مِنْ اَتْباعِهِ وَشيعَتِهِ وَاحْشُرْني في زُمْرَتِهِ وَوَفِّقْني لاَِداءِ فَرْضِ الْجُمُعاتِ وَما اَوْجَبْتَ عَلَيَّ فيها مِنَ الطّاعاتِ وَقَسَمْتَ لاَِهْلِها مِنَ الْعَطاءِ في يَوْمِ الْجَزاءِ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ

Tuesday, June 27, 2006


يا الله
سلام بر دوستان گرامي ، باعرض پوزش از غيبت چند روزه اي كه بخاطر مسافرت پيش آمد اين قطعه زيبا را تقديمتان مي كنم ،‌ البته نويسنده اش را نمي شناسم ،‌ هر كه هست دست علي يار و همراهش باشد
لطفا روي متن كليك كنيد
يا علي

Tuesday, May 30, 2006

يا ارحم الراحمين
درباره خشم
آنچه كه مسلم است زندگي بركه اي آرام نيست ، بلكه همانند درياست ، گاه آرام و زيبا و فرح بخش ، و گاه طوفنده ومتلاطم و . مهم اين است كه ما بتوانيم در همه حال كشتي نفس خود را از ميان طوفانها و موجهاي سركش درياي زندگي به سلامت عبور دهيم و به ساحل آرامش برسانيم . هيچ فكر كرده ايد شما چقدر در اين زمينه مهارت داريد ؟ فكر كرده ايد تا چه حد ميتوانيد خودتان را در حالت خشم كنترل كنيد ؟ خوب فكر كنيد ، ببيند آيا وقتي چيزي مخالف ميل شماست و موجب عصبانيت شما مي شود آيا اين شمائيد كه مهار نفس اماره را به دست مي گيريد يا اينكه خشم است كه مهار شما رو به دست مي گيرد و از خود بي خود تان مي كند ؟
خشم ممكن است در ابتدا فقط يك عكس العمل و يا يك حالت دفاعي باشد ، اما اگر مهار نشود تبديل به نفرت مي شود . با چشم خشم حقايق را نمي توان ديد .ديدگان خشم براي ديدن خوبيها كور است ، خشم مهار نشده در دل ريشه مي دواند و در دل و جان آدمي گياه مسموم نفرت را مي روياند . و هرچه از عواقب آن غافل تر شويم و هرچه به آن بها دهيم و فرصت جولاندهي به آن بدهيم ، اين گياه مسموم بالنده تر مي شود و فضاي دل و جان را بيشتر و بيشتر مسموم مي كند . در فضايي كه نفرت نفس مي كشد خصايص و فضايل انساني كه براي رشد و شكوفائي نياز به هوايي پاك دارند نابود مي شوند . ريشه هاي ايمان و اخلاق در همنشيني با ريشه هاي نفرت مي خشكد ، چشم عقل كور و گوش جان كر مي شود ، مهرو و عطوفت ودوستي در دل مي ميرد ، در اين فضاي مسموم روح حقيقت بين و حقيقت جو ، يا همان من الهي رو به انحطاط ميرود . اينجاست كه ديگر اين ما نيستيم كه حرف مي زنيم ، اين ما نيستيم كه تصميم ميگيريم . اين ما نيستم كه عمل مي كنيم . بلكه اين نفرت است كه به شكل شيطاني فريبكار بر همه وجود ما تسلط پيدا مي كند و حاكم مطلق بر همه رفتار و گفتار و كردار ما ميشود .
خشم و نفرت حربه هاي شيطان براي تسلط بر قلوب مومنين است و چون تسلط يافت به قلع و قمع همه خوبيها و ارزشهاي وجود آدمي مي پردازد . حسادت ، افترا ، تهمت ، غيبت ، خيانت ، خشونت ، خودخواهي ، خودبيني ، نامردمي ، نفاق ، بدبيني ، كج انديشي ، عيب جوئي ، كج خلقي ، لجاجت ، فريبكاري ، مردم آزاري ، تقلب ، هتك حرمت ، پرده دري ، ريا ................ همه و همه دست آورد هاي خشم و نفرت است كه به مرور و بي انكه متوجه باشيم جايگزين صفات عالي انساني همچون : انسانيت ، مروت ،صداقت ، تدين ، اخلاق ، انفاق ، ايثار ، اخلاص ، گذشت ، فداكاري ، خيرخواهي ، ديگر خواهي ، ستر عيب ، چشم پوشي ، راز داري ، حفظ حرمت ، آبرو داري ، خوش بيني ، خوش خلقي ،‌ همدلي ، همفكري ، همستگي، ملايمت ، ملاطفت ، محبت ، مهر ورزي ، عشق ، دوستي ، صفاي باطن ، همدلي ...................خواهد شد . كسي كه خودش را تسليم خشم و نفرت مي كند به مرور تبديل مي شود به موجودي خمود ه و ناشاد و دلمرده و افسرده ، طبيعتا چنين كسي از زندگي هيچ لذتي نمي برد ، و بيشتر از اينكه با خشم و نفرتش به ديگران لطمه بزند به خود صدمه ميزند ، چون محبت ديگران را جذب نمي كند ، خوبي ها رو نمي بيند ، قلبش چون آئينه اي غبار گرفته و تيره ست كه نور ايمان در آن منعكس نمي شود ، طعم خنده و شادي را نمي چشد ، از مهرباني بي بهره است و در يك كلام چنين كسي مطرود خدا و خلق خداست
اميدوارم اين نوشتار تلنگري باشه براي همه ما ، كه بيشتر فكر كنيم و با مهار خشم خويش مانع آزار خود و ديگران شويم واز فرصت بسيار كوتاهي كه براي زندگي ، براي با هم بودن ، براي دوستي و محبت داريم به خوبي استفاده كنيم و با كظم غيض و چشم پوشي از خطاي يكديگر به صفات حميده در وجودمان و تعالي روح خود بيافزائيم تا هم ار آرامش روحي و رواني برخوردار باشيم ، هم محبوب ديگران باشيم و در درجه بالاتر محبوب خداي سبخان كه خود فرمود: الذين ينفقون في السراء و الضراء والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس ، والله يحب المحسنين .
انشالله

Friday, May 26, 2006

يا الله

مرثیه حضرت سید الشهداء توسط محتشم کاشانی
محتشم پسری داشت که از دنیا رفت. او چند بیت در رثای وی گفت. شبی حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در خواب دید که فرمودند: تو برای فرزند خود مرثیه می گویی، اما برای فرزند من مرثیه
نمی گویی؟ می گوید: بیدار شدم ولی چون در این رشته کار نکرده بودم سررشته پیدا نکردم چگونه وارد مرثیه فرزند گرامی آن حضرت شوم. شب دیگر در خواب مورد عتاب حضرتش گردیدم که فرمود: چرا در مصیبت فرزندم مرثیه نگفتی؟
عرض کردم: چون تاکنون در این وادی قدم نزده ام، لهذا راه ورود برای خود پیدا نکردم. فرمود بگو
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
بیدار شدم همان مصراع را مطلع قرار دادم و آنچه که می بایست سرودم، تا رسیدم به این مصراع، که گفتم
« هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال »
در اینجا ماندم که چگونه این مصراع را به آخر برسانم که به مقام الوهیت جسارتی نکرده باشم. شب حضرت ولی عصر ـ ارواحنا فداه ـ را در خواب دیدم فرمودند: چرا مرثیه خود را به اتمام نمی رسانی؟
عرض کردم: در این مصرع به بن بست رسیده ام نمی توانم رد شوم فرمود بگو
« او در دل است هیچ دلی نیست بی ملال »
بیدار شدم. این مصرع را ضمیمه آن مصرع نموده و بیت را به آخر رسانیدم

Monday, May 22, 2006

Bold
هوالهو
اين متن را كه اثر شهيد جاويد مرتضي آويني مي باشد يكي از دوستان " بسيار خوب " فرستاده اند ، ضمن تشكر از ايشان آنرا براي استفاده ساير دوستان در زير آوردم
نفس های انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد
حضرت علی (ع) سخنانی از این دست که مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارند. مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است مرگ آگاه تر است. و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی علیه السلام در عالم ،عین مر گ آگاهی است
مر گ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.مردمان این روزگار سخت از مرگ می ترسند اما حقیقت آن است که زندگي انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا
پیش از ما میلیاردها نفر بر روی این کره ی خاکی زیسته اند و پس از ما نیز
مولا علی علیه السلام می فرماید: « والله ابن ابی طالب با مرگ انسی آن چنان دارد که طفلی به پستان مادرش.» این انس که مولای ما از آن سخن میگوید چیزی فراتر از مرگ آگاهی است؛ طلب مرگ است
طلب مرگ نه همچون پایانی بر زندگی. مرگ پایان زندگی نیست. مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق
زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می گیرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عدم
حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند: « خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوة الموت آذانکم قبل ان یدعی بکم»؛ دعوت مرگ را به گوش گیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند
و همه ی این سخنان از سر مرگ آکاهی است و راستش، لذت زندگی مرگ اگاهانه را جز اولیای خدا کس
نمی داند؛ این لذتی نیست که به هر کس عطا کنند. تنگ نظری است اگر به مقتضای تفکر رایج به این سخن پشت کنیم و بگوییم : " تا کجا از مرگ می گویید؟ کمی هم در وصف زندگی بسرایید!" دل بستن در دنیا دل بستن در فناست و مرگ بر ما سایه افکنده است
این علی است که چنین می فرماید. همانکه راه های آسمان را بهتر از راه های زمین میشناسد
سخنان او سروده هایی شاد و مفرح در وصف زندگی است. آن زندگی که با زهر فنا و مرگ در نیامیخته است منتهی غفلت زدگان بیشتر می پسندند که با غفلت از مرگ، به سراب شادی های آمیخته با غصه دل خوش کنند. بگذار چنین باشد
اما اگر اولیای خدا در جستجوی فنای فی الله هستند، بقای حقیقی را طلب کرده اند. بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد
به سخن علی علیه السلام گوش بسپاریم
دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدن های شما را از آن بیرون ببرند
روايتي بسيار جالب از حضرت حسين عليه السلام در باب مرگ نيز وارد شده است
امام حسين عليه السلام قبل از حركت از مكّه به سوى عراق در ميان جمعى از بني هاشم فرمود: مرگ گردنگير فرزندان آدم است; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق ديدن گذشتگانم هستم، مانند اشتياقى كه يعقوب به ديدن يوسف داشت

Friday, May 19, 2006

(شهيد سيد رضا كامياب)
يا علي
حديث عشق و عاشقي ، دل و دلدادگي چنانچه واقعي باشد لاجرم بايد به خون عاشق آراسته شود
و عاشقان كوي دلدار چه عاشقانه سر بر شانه محبوب نهاده و نداي "يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه"را با خون خود لبيك گفتند
الهي ندانم به واصلان حضرتت كه متاع ناقابل جان خويش را نثار كلام " الست بربكم " نمودند چه مي بخشي
آنقدر مي دانم كه ما واماندگان زميني پيوسته چنين بايد زمزمه كنيم
آنان كه خاك را بنظر كيميا كنند
آيا بود كه گوشه چشمي به ما كنند
دردم نهفته به ز طبيبان مدعي
باشد كه از خزانه غيبم دوا كنند
معشوقه چون نقاب ز رخ در نمي كشد
هر كس حكايتي بتصور چرا كنند
چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهدي است
آن به كه كار خود به عنايت رها كنند
حافظ دوام وصل ميسر نمي شود
شاهان كم التفات به حال گدا كنند
(شهيد سيد رضا كامياب)

Thursday, May 18, 2006

هوالهو
پیامبر اکرم (ص) فرمودند
من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنکر لم تزده من الله الا بعدا
هر کس که نمازش او را از فحشاء و منکر باز ندارد، هیچ بهره ای از نماز جز دوری از خدا حاصل نکرده است.بحار الانوار، ج ,82 ص .198

Saturday, April 29, 2006

" ليس في الدار غيره ديار "
ناگـهان پرده برانداختـه‌ای یعنی چـه ... مسـت از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه
زلـف در دست صبا گوش به فرمان رقیب ... این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه
شاه خوبانی و مـنـظور گدایان شده‌اي ... قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعـنی چـه
نـه سر زلف خود اول تو به دستم دادي ... بازم از پای درانداختـه‌ای یعـنی چـه
سخنـت رمز دهان گفت و کمر سر میان ... و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعـنی چـه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول ... عاقـبـت با همه کج باخته‌ای یعنی چه
حافـظا در دل تنـگـت چو فرود آمد یار
خانـه از غیر نپرداخته‌ای یعـنی چـه

Friday, April 21, 2006

هو الحق
عصر روز جمعه در غربت ،‌ غربت دوري از وطن ، طوفاني از غم را در دل عاشق برمي انگيزد ، كه " حب الوطن من الا يمان " ليك بي محبوب راه به وطن نبريم
عزيز بي قرينه كي ميايي كي ميايي... شفاي زخم سينه كي ميايي كي ميايي
عزيزم مادرت چشم انتظاره كي ميايي... سحر خيز مدينه كي ميايي كي ميايي
دل براي وطن پر پر ميزند
كز نيستان تا مرا ببريده اند ....از نفيرم مرد و زن ناليده اند
آري وطن آنجاست كه از آن هبوط كرديم ، وطن آنجاست كه چشم در چشم معشوق بوديم و قهقهه مستانه
مي زديم
كان وطن مصر و عراق و شام نيست
وطن آنجاست كانرا نام نيست
و اما فراق خود آراسته به كرشمه هايي است كه گاه عاشق فارق آن را به وصال ترجيح ميدهد
دل بي وقفه نهيب مي زند : تو و لاف عشق ؟؟ سر تسليم فرود مي آورم و چشم به فردا مي دوزم
شايد با نگاهي عاشقانه در يكي از همين فرداهاي بسيار معمولي از اين كنايه دل خلاص شوم
شايد شايد شايد
خدايا در غروب جمعه دلم را سرشار از غم نما
ذلك فضل الله يوتيه من يشاء