هو الحق
عصر روز جمعه در غربت ، غربت دوري از وطن ، طوفاني از غم را در دل عاشق برمي انگيزد ، كه " حب الوطن من الا يمان " ليك بي محبوب راه به وطن نبريم
عزيز بي قرينه كي ميايي كي ميايي... شفاي زخم سينه كي ميايي كي ميايي
عزيزم مادرت چشم انتظاره كي ميايي... سحر خيز مدينه كي ميايي كي ميايي
دل براي وطن پر پر ميزند
كز نيستان تا مرا ببريده اند ....از نفيرم مرد و زن ناليده اند
آري وطن آنجاست كه از آن هبوط كرديم ، وطن آنجاست كه چشم در چشم معشوق بوديم و قهقهه مستانه
مي زديم
مي زديم
كان وطن مصر و عراق و شام نيست
وطن آنجاست كانرا نام نيست
و اما فراق خود آراسته به كرشمه هايي است كه گاه عاشق فارق آن را به وصال ترجيح ميدهد
دل بي وقفه نهيب مي زند : تو و لاف عشق ؟؟ سر تسليم فرود مي آورم و چشم به فردا مي دوزم
شايد با نگاهي عاشقانه در يكي از همين فرداهاي بسيار معمولي از اين كنايه دل خلاص شوم
شايد شايد شايد
خدايا در غروب جمعه دلم را سرشار از غم نما
ذلك فضل الله يوتيه من يشاء
0 Comments:
Post a Comment
<< Home