ناگـهان پرده برانداختـهای یعنی چـه ... مسـت از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلـف در دست صبا گوش به فرمان رقیب ... این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و مـنـظور گدایان شدهاي ... قدر این مرتبه نشناختهای یعـنی چـه
نـه سر زلف خود اول تو به دستم دادي ... بازم از پای درانداختـهای یعـنی چـه
سخنـت رمز دهان گفت و کمر سر میان ... و از میان تیغ به ما آختهای یعـنی چـه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول ... عاقـبـت با همه کج باختهای یعنی چه
حافـظا در دل تنـگـت چو فرود آمد یار